تنبیه و جریمه اسرای بعثی در ایران چگونه بود؟
مردم عصبانی بودند و گاهی به شدت از ما گلایه می کردند که چرا این ها را به زیارت می بریم. مردم هم حق داشتند و تاب دیدن این عراقی های بعثی را نداشتند اما رفتارهای ما سبب شد که بعدها آن ها سفیر و پیام رسان صلح و دوستی ما باشند.
به گزارش سایت مشهد فوری، مسعود که اسیر شد، پایش تیر خورده بود و جراحت های عمیقی نیز بر دل داشت. روزهای آخر کوچش زخم چرکی سر باز کرده و تب شدیدتر شده بود، به همین دلیل عطش داشت اما مداوا و رسیدگی به حال مجروح را کجای مرام نامه بعثی ها نوشته بودند؟ مسعود چشمانش را بسته بود و دست سالار شهیدان را روی پیشانی عرق کرده اش حس می کرد. سرش را به طرف نگهبان چرخاند و کلمات آهسته از زیر لب های خشک و ترک خورده اش بیرون خزید: «ماء»
نگهبان به خواسته زندانی اش تنها خندید و شیشه آبی روبه رویش سر کشید. مسعود و لب های تشنه اش این سو و بعثی قسی القلبی آن سو، چکمه اش را روی زخم می گذاشت و فشار می داد. مسعود ناله می کرد، و او با فشار بیشتر چکمه ها نعره های خوشحالی اش را حواله آسمان می کرد... .
- ۹۶/۰۵/۲۶