روایت فتحی از سید مرتضی آوینی
تسنیم/
«بچهها را بغل گرفتم و بوسیدم؛ علی را، مخصوصا علی را... میدانستم که این بوسهی وداع است، اما نمیدانستم - هرگز نمیدانستم - که این علی است که میخواهد برود، نه من... و آن روز صبح، صبح پیروزی علی بود. که رفت و ما ماندیم. یکی از بچهها هنگام برگشتنم میگفت: «علی را در دهلاویه گذاشتیم و آمدیم» گفتم: «نه، این علی بود که ما را در دهلاویه گذاشت و رفت.»
این قسمتی از اولین نوشتهی منتشر شدهی سیدمرتضی آوینی پس از انقلاب است. او پیش از این نیز تجربیاتی در نوشتن داشته که با شروع انقلاب، تمام نوشتههایش را، چنان که خود میگوید، در چند گونی ریخته و سوزانده است:
«اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشتههای خویش را - اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و... - در چند گونی ریختم و سوزاندمو تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از «خودم» سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که «خودم» را از میان بردارم تا هر چه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام. البته آنچه که انسان مینویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست. همهی هنرها این چنین هستند. کسی هم که فیلم میسازد، اثرش تراوشات درونی خود اوست. اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آنگاه این خداست که در آثار او جلوهگر میشود. حقیر این چنین ادعایی ندارم. ولی سعیم بر این بوده است.»
- ۹۶/۰۱/۲۰