ماجرای خوابیدن در کنار جسد یک عراقی
یکی را دیدم که پشت به من خوابیده و پوتینهایش از زیر پتو بیرون زده بود. دیگر طاقت نیاوردم. جلوتر رفتم، اسلحهام را روی ضامن گذاشتم و کلاه آهنی را از سرم برداشتم. گوشۀ پتویش را کنار زدم و زیر آن رفتم.
به گزارش ایسنا، حجتالله رفیعی از رزمندگان استان زنجان است. او در خاطرهای از عملیات «کربلای5» و استراحت در کنار جسد یک عراقی روایت میکند: «بادگیر و اُورکتم را برنداشته بودم و کمکم از سرما میلرزیدم. کلاً عادت نداشتم شبهای عملیات بارم را سنگین کنم. کفشهای کتانی مقاومی هم خریده بودم؛ بهتر از پوتین بود، چابکتر حرکت میکردم.شب سوم عملیات «کربلای5» بود. کنار «نهر جاسم»، روی پل پنجم، مشرف به مقر عراقیها منتظر نشسته بودیم. دستور رسیده بود گردان ما آن شب وارد عمل نشود. چند ساعتی فرصت داشتیم تا استراحت کنیم. قرار بود لشکر «19 فجر شیراز» جلو برود. به ما گفته بودند حتی تیراندازی هم نکنیم.
- ۹۵/۱۱/۳۰