سعید راد بازیگر سینما و تلویزیون گفت: سینمای ما اصلاً چیزی نیست که مردم میخواهند؛ وقتی دو مرد جلوی دوربین میایستند و عربی میرقصند؛ سینههایشان را تکان میدهند، دیدنِ این صحنهها، برایم تهوعآور است.
بازیگری است که تا سالها سمت سریال های تلویزیونی نرفت؛ این طلسم با «در چشم باد» توسط مسعود جعفری جوزانی شکسته شد. او سومین بازیگری است که نقش "رضاشاه" را بازی کرده و به رغم کوتاه بودن نقش، در حافظه ها باقی مانده است. بعد از «در چشم باد» سعید راد باز هم سریال بازی کرد؛ این بار "دکتر سعید صفایی" را برگزید و تجربه ای جدید به تجربیات پیشین خود اضافه کرد. دکتر صفایی یک مأمور امنیتی است که تدریس می کند، همسرش را به خاطر این حرفه از دست داده، مواظب دخترش است و... آنچه بازی "راد" را واجد تحسین کرده فاصله گذاری های دقیق بین موقعیت های مختلف شخصیت است.
پیش از «ترور خاموش» سعید راد در فاز دوم سریال «سرزمین کهن» به کارگردانی کمال تبریزی بازی کرد که هنوز مشکل این سریال برطرف نشده است و نمی توانیم درباره سریال قضاوت کنیم. "سعید راد" در این قسمت نقش یک سپهبد، تیمسار بازنشسته ارتش را بازی می کند که جریاناتی را در مقطع پیروزی انقلاب شکل می دهد. این روزها هم باید منتظر نمایش حضور "سعید راد" در یک سریال نمایشخانگی باشیم؛ این پروژه «دل» نام دارد و اولین تجربه این بازیگر به شمار می رود. سعید راد با بازیگرانی همچون حامد بهداد، ساره بیات، مهراوه شریفی نیا و... همبازی است.
او در بخش اول گفتوگو با خبرنگار به حضورش در «ترور خاموش» اشاره کرد که همیشه دوست داشته است فریاد بزند که «این ستاد مبارزه با مواد مخدر را در خانوادهها شکل دهید، وگرنه باید منتظر ترورهای خاموش باشیم». "سعید راد" درباره تعصب به سینمای دفاع مقدس و ساخت آثار متعدد و عمیق در این حوزه صحبت کرد. جالب است که این بازیگر در نقش «دکتر سعید صفایی» سعی کرده تصویری متفاوت از یک مسئول به نمایش بگذارد، بنابراین آنچه در چهره او به نمایش گذاشته شده همانی است که خودش هم به آن تأکید میکند: «دغدغه و همدلی».
سعید راد در جریان گفتوگو از مسئولین و دستاندرکاران امر میخواهد «از نمایش عمیق فیلمهای سینمایی و تلویزیونی در رابطه با دفاع مقدس به توسعه اخلاق در جامعه برسید»؛ این بازیگر در بخش دوم این مصاحبه تصریح کرد: «همواره بر این نکته تأکید دارم که به سینمای دفاع مقدس اعتقاد ویژه دارم و از فیلمسازان همیشه درخواست کردهام این حوزه را جدی بگیرند چون در آن روزها، اخلاق، ایثار و مودت و همراهی را بهچشم خودم دیدم».
اگر در سالروز دفاع مقدس به کارنامه سعید راد خوب توجه کنیم، قابل تأمل است؛ کارهای پروداکشن و تأثیرگذار و ماندگار دفاع مقدسی، فیلمهایی با مضمون ارزشمند و شاخص و پرفروشِ دفاع مقدس مثل عبور از «میدان مین»، «عقابها»، «دوئل»، «چ» و... .
"راد" خیلی نسبه به دوران دفاع حساسیت و ارق عجیبی دارد؛ با شور و شعف راجع به دوران هشت سال دفاع مقدس حرف میزند؛ این حرارت را در گفتوگوی با او متوجه شدم و مخاطبین هم در مشروح قسمت دوم مصاحبه خواهند دید که چقدر این بازیگر دغدغهمند، نقشش در «ترور خاموش» را انتخاب کرده و چقدر به انتخاب از روی دغدغه و درست انتخاب کردن اعتقاد ویژه دارد؛ چقدر از کارهای آپارتمانی و نخنمای سینمایی و تلویزیونی رنج میبرد و به کلاسهای بدون سرمنزل بازیگری انتقاد دارد.
ناگفته نماند که «راد» در جریان گفتوگوی قسمت اول به هجرت ناخواستهاش و ماجرای علاقه برخی از بازیگران به گرفتن «گرینکارت» و اقامت طولانی در کشورهای خارجی نیز اشاره کرد.او همچنین از خاطراتش با "فریبرز عرب نیا" در جریان تولید فیلم سینمایی «چ» گفت که همیشه او را به عنوان بازیگر زبده و کاربلد سینما و تلویزیون تحسین کرده و همیشه تماشاگر و مخاطب سریال «مختارنامه» است.
مشروح قسمت دوم این گفتوگو در ادامه از نظرتان میگذرد:
وقتی دو مرد جلوی دوربین میایستند و عربی میرقصند؛ تهوعآور است
*یکی از نکاتی که همیشه دغدغه داشتید چرا کارهای آپارتمانی و موضوعات نخنمای عاشقانه و دست چندم ساخته میشوند و جای فیلمهای هیجانی، پلیسی، امنیتی و طنز اصولی خالیست؛ این اتفاق هم در سینما و هم در تلویزیون میافتد و هر از گاهی یک سریالی مثل «ترور خاموش» میآید.
این سینمای ما اصلاً چیزی نیست که مردم میخواهند؛ وقتی دو مرد جلوی دوربین میایستند و عربی میرقصند؛ سینههایشان را تکان میدهند، دیدنِ این صحنهها، برایم تهوعآور است؛ اینجایی که مردم میخواهند بخندند همانجایی است که آسیب اتفاق افتاده و چرا باید به این صحنهها بخندند؟ این صحنهها، صحنههای جالبی از مرد نیست؛ اینها طنز نیست حتی لودگی هم نیست! اینها وقاحت است؛ حالا چرا مردم میخندند، همان ریشهای است که نمیتوانیم کشف کنیم.
به علیجنتی گفتم ما خجالت میکشیدیم اینکارها را انجام دهیم
جالب است، میگویند مردم آنقدر گرفتاری دارند و باید بخندند؛ توانایی ساختن داشته باشیم، طوری میسازیم که مردم هم میخندند؛ بلد نیستیم و تواناییاش را نداریم؛ چون بلدیشان همینقدر است! من در جایی به وزیر وقت ارشاد (علی جنتی) گفتم آقای وزیر! آن موقع در همین فیلمهایی که شما میگفتید "فیلمفارسی" اینکارها را انجام نمیدادند؛ اصلاً خجالت میکشیدیم یکسری از این کارها را انجام دهیم، اما الان این اتفاقات در فیلمهای سینمایی ما میافتد؛ اینها خطرناک است که "لمپنیسم فکری" پدید میآید؛ حالا باید ابراز امیدواری کنیم هر روز کمتر شود، اما آسیب را زده و فیلمهای خوب و آنچنانی کار نمیشود؛ جوانان بازیگر و سازنده با استعدادی داریم و خیلی از این هنرمندان و بازیگران را من تحسین میکنم، اما کجاست آن سوژههای خوب!
امروز همهچیز را تکنولوژی گرفته حتی روح حاکم بر پروداکشنها!
از شما میپرسم، بازیگران خوبی که داشتیم الان کجا هستند؟ فکر میکنند همیشه هستند، اما به این فکر نمیکنند که ذائقه مردم در دنیا هر روز تغییر میکند؛ آن زمان تکنولوژی سادهای داشتیم، با این حال کارها مملو از احساس و روح جلو میرفت، اما امروز همهچیز مکانیکی و تکنولوژیک جلو میرود و از آن روح حاکم بر پروداکشنها خبری نیست؛ فارغ از این حسّ و روح، میخواهند کار پیش برود و به فکرِ بودجه و زمانند و از کیفیت غافل میشوند.
اگر «ترور خاموش» شارلاتانی بود درنمیآمد
میگویند مردم از این "ترور خاموش" استقبال کردند، فکر میکنم به خاطر همان حسّی است که در کار بود؛ اگر شارلاتانی بود درنمیآمد یا اگر آدمی تنها با فیزیک جلوی دوربین قرار میگرفت و یکسری دیالوگ میگفت درنمیآمد. «احمد معظمی» کارگردان ما مراقبت میکرد، حواسش جمع بود و به این جوانب توجه میکرد؛ من بارها او را تحسین کردم که درست فکر میکنی! چیزهایی را ایراد میگرفت که خیلی مهم بود و من میفهمیدم؛ خوشحالم امروز مردم از این سریال خوششان آمده است.
هنوز مخاطبِ «مختارنامه» هستم
حالا وقتی این «ترور خاموش» برود، باز همان نخنماها و کارهای آپارتمانی سطحی میآیند. من نمیدانم چرا باید این همه کار متعدد ساخته شود که هیچ سرمنزل و مقصودی را هم دنبال نمیکند؛ خب! 5 تا بودجه را جمع کنید و کار خوبی بسازید؛ من هنوز یکی از کارهایی که تلویزیون پخش میکند را دنبال میکنم؛ «مختارنامه» و بازی بینظیر «فریبرز عربنیا» که تکرارنشدنی است.
چرا به فکر سرمایههایمان نیستیم؟ «فریبرز عربنیا» کجاست؟
*البته در جایی گفتید که از «فریبرز عربنیا» ناراحت هستید.
خب مربوط به اخلاقهای شخصیش بود، اما واقعاً «فریبرز عربنیا» بازیگر است؛ مختار را بسیار کمنظیر درآورده و با این ایفای نقشِ چند وجهه، نشان داد که چه نخبهای در بازیگری است؛ من بر سر صحنه «چ» بارها با «فریبرز عربنیا» شوخی میکردم که اگر من بودم در همان سال اول دو نفر را میکشتم! الان کجاست؟ چرا به فکر سرمایههایمان نیستیم؟ باید به سراغ این سرمایهها بروند و سرپرستیشان کنند؛ مشکلشان را برطرف و به توسعه استعدادهایشان کمک کنند. به جای این کارها فقط با او خداحافظی میکنیم و میگوییم حالا یک روز بازیگر خوبی بود! شما فکر میکنید اگر وزارت ارشاد یا تلویزیون پشتوانه خوبی برای بازیگری چون «خسرو شکیبایی» بودند، بازیگر به این خوبی را از دست میدادیم؟
من دلم برای این مملکت میسوزد
*شما معضلات و اتفاقات و شرایط را به چشم خودتان میبینید و اعتقاد دارید به دفاعمقدس، آنطور که باید و شاید عمیق پرداخته نشده است، به نظر جنابعالی جای پرداختن به چه معضلات و فرهنگسازیهایی در صداوسیما خالیست؟
باید در دانشگاه فرهنگسازی کنیم؛ شهرداری ما در سازمان ترافیک، مرتب از اینکه میخواهد هوای تهران تمیز باشد و شهروندان اکسیژن سالم تنفس کنند، تبلیغ میکند، اما خودش سر چهارراه "مرگ" را میفروشد و میگوید فلان مبلغ را بپردازید و هرچقدر میخواهید دود کنید؛ این همان چیزی است که من بارها گفتهام، یکبار هم در برنامه مهران مدیری این موضوع را گفتم و بعد از آن چند تلفن داشتم که به من گفتند این جنس صحبت کردن شما خیلی بیانصافی بود، در صورتیکه من به عنوان یک شهروند، مسئول هستم و در طرح ترافیک نمیروم؛ اگر هم بخواهم بروم مسئول هستم! این راهها غلط است، همه را راه ندهید، نه اینکه بفروشیم. من باشم به جای این رفتارها زوج و فرد میکنم و بر این قانون ایستادگی میکنم. من دلم برای این مملکت میسوزد در دو دههای که خارج از کشور بودم، باور کنید آنجا هیچ خبری نیست؛ همه رویاست! سرزمین موعود به شما نشان میدهند و دیدیم همه دلشان برای برگشتن تنگ شده است.
یکی از آسیبهایی که به من وارد شد، دوری از ایران بود
واقعاً این اخلاق در جبههها امروز لازم است؛ آن موقع که به بوشهر رفته بودم و در سر صحنه «دوئل» احمدرضا درویش بودم که شنیدم یکی از کسانی که آنجا مسئولیت داشت از من خوشش نمیآمد، من همان موقع با او دیدار کردم و بعد از احوالپرسی و معاشرت کوتاهی به من گفتند چقدر شما خوبید،گفتم: مگر من را میشناسید؟ گفتند نه چیزهایی از شما گفته بودند که فکر میکردم اصلاً نمیآیید؛ چون از همه دیرتر جلویِ دوربین «دوئل» رفتم. گفت: من شما را در هتل کاروانسرای جاده خرمشهر اهواز دیدم؛ گفتم: چهکار میکردم و پاسخ داد: آمده بودید کمک کنید. گفتم: الان هم دارم جلوی دوربین کمک میکنم؛ ما این مهربانیها و مودّتها را کنار گذاشتیم و یکی از آسیبهایی که به من وارد شد همین دوری چندین ساله از ایران بود؛ شما فکر نکنید آنجا روز و شب کنسرت میرفتم؛ این حرفها نبود و باید کار میکردم.
من دلم برای این مملکت میسوزد در دو دههای که خارج از کشور بودم، باور کنید آنجا هیچ خبری نیست؛ همه رویاست! سرزمین موعود به شما نشان میدهند و دیدیم همه دلشان برای برگشتن تنگ شده است.
ماجرای پولهای کثیف در سینما
*آقای راد! امروز این سطحینگریها در تلویزیون و سینما به خاطر نگاه مادی و تجاری صرف، چه از حیث استفاده سلبریتیهای رنگارنگ با دستمزدهای میلیاردی، معضلات نقشفروشی، سفارشیسازی به وجود آمده است؛ اما شما کمکاری را ترجیح دادهاید و کارنامهتان نشان میدهد کارهایی را پذیرفتهاید که حرفهای قابل تأملی را برای مخاطب داشته است؛ چقدر این فضاها به شما پیشنهاد شد و آیا این معضلات حقیقت دارند؟
فصلی در سینمای ما آمد که خیلی اسمها روی آن گذاشتند؛ کثیف، نامشروع و چند کاری هم به واسطه این پولها و سرمایهگذاریها ساخته شد؛ اگر از اول این سرمایهگذاریهای خوب و مطمئن از طریق مراجع ذیربط مورد بررسی قرار میگرفت، اصلاً اینها اجازه ورود پیدا نمیکردند؛ یعنی اگر از ابتدا فیلمی که ساخته میشد و من میدیدم هیچکدام از عوامل حرفهای نیستند و فقط میخواهند یک پولی بدهند جلوی دوربین باشیم، قبول نمیکردیم، این اتفاقات نمیافتاد؛ آنها آمدند و رفتند یک مقدار هم سر و صدا شد و ماجراهای دادگاه و زندان به وجود آمد.
به ما میگفتند «دوئل» را شما نساختهاید
جالب است در فستیوال کرهجنوبی به من میگفتند «دوئل» را شما نساختهاید؟! به واقع ما ساختیم چون کارگردانی چون «درویش» تمام نیروهای بالفعل را به بالقوه تبدیل کرد؛ آن صحنه یکی از شاهکارهای سینما بود؛ آنها فکر میکردند ماکت است و نمیدانستند ما اصلاً نمیتوانیم آن ماکت را درست کنیم؛ آقای درویش خلاقیت و تواناییاش را داشت و «دوئل» را ساخت.
ما نصف بودجهمان صرف مبارزه با مواد مخدر میشود
"دوئل" را دستکم نگیرید، فیلم بینظیری در سینمای ما به حساب میآید؛ این را بدانیم که خلاقیت، فرهنگ و سواد و دانش از دبستان بیرون میآید؛ اما ما نصف بودجهمان صرف مبارزه با مواد مخدر میشود، اما از ابتدا نمیآییم فرزند این جامعه را در قامتِ دکتر، فیلمساز و یا حتی بسیجی خوب پرورش دهیم؛ و معتاد میشود!
چرا ما از این دفاعِ مقدس حرف نزنیم؟
*چرا آنقدر به ساخت فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی دفاعمقدسی تعصب دارید؟
چون از نزدیک دیدهام و لمس کردهام و خودم هم پنج فیلم دفاع مقدسی بازی کردم؛ «مرز» اولین فیلمی بود که با «مرحوم داود رشیدی» بازی کردم یا حتی «برزخیها» همان ارق ملی را نشان میداد؛ ما به ساخت این فیلمها که ارق ملی ما را به اوج خودش برساند و حرفهای ناگفته ما از دفاعمقدس را شنیدنی و دیدنی کند، نیاز داریم؛ هنوز آمریکاییها از جنگ با ویتنام چه درست و غلط، بهرهبرداریهای نمایشی میکنند؛ چرا ما از این دفاع مقدس حرف نزنیم؟ جایی که در نمایشِ پاکی و خلوص و ایثار و شهادت حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. همواره بر این نکته تأکید دارم که به سینمای دفاعمقدس اعتقاد ویژه دارم و از فیلمسازان همیشه درخواست کردهام این حوزه را جدی بگیرند چون در آن روزها، اخلاق، ایثار و مودت و همراهی را به چشم خودم دیدم.
به نمایشِ ناگفتههای جنگ نیازمندیم
من وقتی میشنوم جانبازی شیمیایی بعد از 30 سال با وضعیت و شرایط سخت زندگی در خانهاش به شهادت میرسد، حیرت میکنم! من همیشه اعتقاد دارم و تأکید میکنم، مملکت قدرتمند و ثروتمندی داریم و باید هزینه کنیم؛ به نمایشِ این اخلاقها و اتفاقات و خاطرات جنگی و ناگفتههایش نیازمندیم، با شعار هیچکاری، پیش نمیرود.
هنوز آمریکاییها از جنگ با ویتنام چه درست و غلط، بهرهبرداریهای نمایشی میکنند؛ چرا ما از این دفاعِ مقدس حرف نزنیم؟ جایی که در نمایشِ پاکی و خلوص و ایثار و شهادت حرفهای بسیاری برای گفتن دارد.
قهرمان داریم، اما دیده نمیشوند
*چرا از آن فیلمهایی مثل «عقابها» که قهرمان داشت فاصله گرفتهایم؛ فیلمهای سینمایی و سریالهای ما امروز قهرمان ندارند، در صورتی که در دهههای قبل شاخصهای که مخاطب را پای آن فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی نگه میداشت ابهت و جذابیت قهرمان بود، چرا دیگر «قهرمان» نداریم؟
چرا قهرمان داریم اما دیده نمیشوند؛ چون قهرمانهایمان کوچک و در خانهاند؛ قهرمان ما پسری است که با مادر و خواهرش اختلاف دارد، قهرمان همیشه از جامعه جداست؛ چه کسی رئیسجمهور و وزیر امور خارجه و یا رئیس صداوسیما میشود که قدرت او از قدرت بافت اجتماعی بالاتر باشد، قهرمانی در جامعه ما هم همینطور است، باید قدرتش از طبقه عامِ جامعه، بیشتر باشد؛ اما ما سعی کردیم قهرمانها را در سطح مردم و کوچه و بازار بیاوریم؛ اینها قهرمان نیستند، یک شهروند محترم هستند؛ شهروند باشکوهِ شریف، نه در سینما در هر جایی، ما هنوز پُزِ آقا تختی را میدهیم اما آیا بعد از آقای تختی کسی آمد!
تیمسار فلاحی، سعید راد را محبوبتر کرد
*آیا قرار است سعید راد در قامت یک بسیجی و پاسدار هم نقش قهرمانی مثل «تیمسار فلاحی» را ایفا کند؟
صد البته؛ اتفاقاً چند بار با این موضوع مواجه شدم؛ جالب است که «ابراهیم حاتمیکیا» میگفت من اشتباه کردم "تیمسار فلاحی" را به «سعید راد» دادم، محبوبتر از همیشه شد؛ البته که مهم است یک بازیگر چطور از پَسِ ایفای نقشِ یک قهرمان ملی برآید؛ حتماً شناختهای بازیگری و تکنیکهایی که دارد، لازمه این بروز و ظهورِ درست و اصولی ایفای نقش بازیگران است.
این کلاسهای بازیگری کاسبی است!
*در آموزشگاههای بازیگری باید دنبال این تکنیکها و شناختهای بازیگری باشیم؟
من همیشه کلاسهای بازیگری را نفی کردهام؛ واقعاً چه چیزی به نسل جدید ما میآموزد؛ باور کنید خودشان دست چپ و راستشان را بلد نیستند؛ از من بدشان نیاید مگر ما چقدر بازیگر داریم؟ در شهرستانها هم شعبه دارند! این جوانها گناه دارند، در این کلاسها امید واهی به آنها داده میشود؛ با این امید و طراحی آینده، او هم دلش میخواهد «محمدرضا فروتن» «نوید محمدزاده» یا «شهاب حسینی» شود اما آنها استثنا هستند، آنها به ذات، بازیگرند و جنم خاصی دارند.
همه میخواهند بازیگر شوند
مگر همه میتوانند جراح خوبی شوند؛ چرا اینها فکر میکنند با شرکت در این کلاس 70 نفره این اتفاق برایشان میافتد؟ از من بدشان نیاید این کارها، کاسبی است! سه ماه در این کلاسها شرکت میکنند به جایی نمیرسند، برای ادامه هم پول ندارند و معضل دیگری برای اجتماع به وجود میآید به نام نرسیدن به سرمنزل مقصود و عقدهگشایی! متأسفانه گاهی بازی در سریالها سهلالوصول است و همه میخواهند بازیگر شوند.
من نویسندگی در سینما و تلویزیون را «کوچولو» دیدم
*در مقوله سریالسازی هم با شناختی که شما از فضای فیلمهای آمریکایی و هالیوودی دارید، میدانید که سریالهای پلیسی و امنیتی برای مخاطب جذابیت دارد و بخشی از واقعیتها را که مردم به آن علاقهمندند، به تصویر کشیده است؛ اما به راستی چرا این سریالها کمتر ساخته میشود؟
همهچیز در کار تصویر به مبنای اولیه یعنی نویسندگی بستگی دارد؛ ما نویسنده خوب نداریم؛ یا چند نویسنده خوب ما، چند تا کار را با هم قبول میکنند و معلوم است آنها هم در جایی تمام میشوند؛ یکی از مشکلات ما نبودن سناریو و فیلمنامه خوب است؛ آن کسی که فیلمنامه مینویسد شاید تحلیلگر اجتماعی یا سیاسی نباشد، اما مینویسد، چون با تحلیلها و تصورات خودش نگاه میکند، مشاور و مسئله میخواهد؛ من شنیدهام در حوزه هنری کلاسهایی برای فیلمنامهنویسی و نمایشنامهنویسی وجود دارد، اما من کارها را در زمینه پرورش نویسنده برای سینما و تلویزیون خیلی کم و کوچک دیدم.
اخبار سیاسی فوری
یکدفعه 6 قسمت سریال، تبدیل به 60 قسمت میشود!
این رفتارِ غیرعمیق و عدم توجه به وجود فیلمنامهنویسان خوب باعث شد سریالهایی که ساخته میشوند یکباره، خاله، عمه یا دایی و عمویی وارد داستان میشوند، 6 قسمت تبدیل به 60 قسمت شود! من همه برنامهها و سریالهای تلویزیون را میبینم، چون کار من ایجاب میکند در جریان همه فیلمنامهنویسان، کارگردانان و بازیگران سریالها و فیلمهای سینمایی باشم؛ حتی در پشت صحنه سریال نمایش خانگی «دل» از من میپرسیدند، همه کارها را میبینید؛ گفتم بله من ایرانی هستم و این سریال هم ایرانی است.