به نام الله، پاسدار خون شهدا
آقا ابراهیم سلام
این روزها صدایت همه جا هست، ولی من دلم برای سوزت تنگ شده. حاج کاظم حالش چطوره؟ عباس که رفت وصل نیکان، ما موندیم و حسرت یه عده مهاجر. راستی دیده بان بالاخره دکل رو انداخت؟
این روزها خیلی کسی یاد هویت خودش نیست، همه دنبال ویزاییم برای دیدن راین، کی دیگه میره کرخه؟ میکروفون به دستاش دنبال هیات کنار راین میگردن، بیخیال کربلا کربلا ما داریم میآییم.
از پیراهن یوسفها هم دیگه بویی نمونده، جز یه چراغونی تو کوچهی خسرو.
یاد اون روزهایی که دنبال اعزام به بوسنی بودیم، جلوی مسجد ارک طومار درخواست فتوای جهاد از آقا رو امضا کردیم به خیر. خاکستر سبز رو ۴،۵ بار دیدم.
راستی سردار راشد بازنشسته شد؟ حبیب و سلما ازدواج کردند؟ مسافران ارتفاع پست به اتوپیای خود رسیدند یا نه؟
جسارت شما در بازسازی واقعه نیروهای خودسر واقعا ستودنی بود. گرچه به رنگ ارغوان سالها بعد از تب ماجرای خودسریاکران شد، ولی من فیلم را در همان سال پخش دیدم.
سه اپیزودی دعوت، که واقعا درک درستی از یک مساله مبتلابه جامعه بود، فوق العاده بود.
برای منی که پدرم رزمنده جبههای غرب بود و بچگیم را در آن مناطق گذراندم، چ روایتی عینی از زندگی خانوادهام و همه بچه های کردستان بود. روایتی از جنایتهای کوموله و دموکرات.
بادیگارد فقط یک محافظ نبود، قصه نسل انقلاب بود که اعتقادشان با هیچ فیش حقوقیای قابل ارزشگذاری نیست.
دلم برای سوزت تنگ شده خیبری، اما این روزها صدای دود شما بلند تر از سوزتان شده.
حاج کاظم میگفت خیبری سوز داره نه دود
آقا ابراهیم! خیبری بمون
فرزند پاسداری از پاسداران انقلاب
یاعلی/171788/9/
ادامه خبر
- ۰ نظر
- ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۳۹